باران ...


سکوت

می خواستم چشم های تو را ببوسم

تو نبودی ، باران بود

رو به آسمان بلند پر گفت گو گفتم :

تو ندیدیش ...؟!

و چیزی ، صدایی ...

صدایی شبیه صدای آدمی آمد

گفت : نامش را بگو .... تا جستجو کنیم !

نفهمیدم چه شد که باز

یکهو بی هوا ، هوای تو را کردم ،

دیدم دارد ترانه ای به یادم می آید

گفتم شوخی کردم !

میخواستم صورتم از لمس لذیذ باران

فقط خیس گریه شود ،

ورنه کدام چشم

کدام بوسه

کدام گفتگو ...



نظرات شما عزیزان:

پرستو
ساعت13:18---21 بهمن 1390
خیلی خوشگله وبت. آرامش خاصی داره.
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می‌زیستم ...


Kiana_E.B 
ساعت15:39---11 مهر 1390
سلام ستاره جونم.خوبی؟

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+نوشته شده در دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:,ساعت11:57توسط ستاره | |